حرفی بزن !
تا هر اندازه دلتنگی ات٬ صبوری دارم
پرده پوشی؟!
آن هم رو در روی آینه؟
تردید؟!
آن هم در آستانه پرستو ؟
اینجا ٬ در این واپسین لحظه های نفس گیر
دیگر نقل آشنا و غریبه نیست
وقتی دور از چشم هم عاشق شویم
دیگر چه فرقی می کند که آینه هم دروغ بگوید
حرفی بزن !
بی گریه می توان گذشت ... اما بی گفت و گو ...
من دیگر باور کرده ام
که هر کس ٬ تنها به اندازه دستهایش
می تواند دریا را با خود ببرد...
هر کس٬ تنها به اندازه چشمهایش
می تواند آسمان را پنهان کند...
و هر کس ٬ تنها به اندازه تنهایی اش
می تواند عاشق شود ...